English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6177 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to hold any one to ransom U کسیرا در توقیف نگاه داشتن تااینکه با دادن فدیه اورا ازادکنند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
that book will immortalize him U ان کتاب نام اورا تا جاویدان زنده نگاه خواهد داشت
to look one up and down U بالاوپایین کسیرا نگاه کردن
to stare any one into silence U کسیرا با نگاه خیره از روبردن
ransoms U فدیه دادن
ransom U فدیه دادن
incarcerator U توقیف کننده نگاه دارنده
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to put any one up to something U کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
to do one right U حق کسیرا دادن
to put anyone to t. U کسیرا دردسر یازحمت دادن
to keep in U نگاه داشتن
retaining U نگاه داشتن
retained U نگاه داشتن
to stop [doing something] U نگاه داشتن
tackling U نگاه داشتن
tackles U نگاه داشتن
tackled U نگاه داشتن
tackle U نگاه داشتن
to lay fast U نگاه داشتن
retains U نگاه داشتن
retain U نگاه داشتن
stay U نگاه داشتن
refraining U نگاه داشتن
stops U نگاه داشتن
stopping U نگاه داشتن
stop U نگاه داشتن
to keep any one waiting U نگاه داشتن
to put to a pause U نگاه داشتن
hold U نگاه داشتن
to lock out U نگاه داشتن
preservatize U نگاه داشتن
holds U نگاه داشتن
refrain U نگاه داشتن
to hang up U نگاه داشتن
keep U نگاه داشتن
stopped U نگاه داشتن
stayed U نگاه داشتن
refrains U نگاه داشتن
refrained U نگاه داشتن
to give support to U نگاه داشتن
keeps U نگاه داشتن
inshrine U با حرمت نگاه داشتن
stunt U کوتاه نگاه داشتن
to pick up oneself U خودرا نگاه داشتن
to keep the pot boiling U کارهارادرجریان نگاه داشتن
inurn U در فرف نگاه داشتن
freezes U ثابت نگاه داشتن
stunting U کوتاه نگاه داشتن
to lay up in a napkin U بی مصرف نگاه داشتن
keep on U بازهم نگاه داشتن
stunts U کوتاه نگاه داشتن
to behave oneself U ادب نگاه داشتن
to keep down U پایین نگاه داشتن
journalize U دفترروزانه نگاه داشتن
on ice <idiom> U دور نگاه داشتن
enwomb U در رحم نگاه داشتن
to hush up U ساکت نگاه داشتن
to keep at bay U معطل نگاه داشتن
commemorate U بیادگار نگاه داشتن
commemorates U بیادگار نگاه داشتن
commemorating U بیادگار نگاه داشتن
hold down U مطیع نگاه داشتن
to keep away U دور نگاه داشتن
to keep in U روشن نگاه داشتن
to keep on U پیوسته نگاه داشتن
shrouded U در زیرحجاب نگاه داشتن
shroud U در زیرحجاب نگاه داشتن
impark U در محوطه نگاه داشتن
keep under one's hat <idiom> U پنهان نگاه داشتن
to keep on U روشن نگاه داشتن
to keep on file U درپرونده نگاه داشتن
commemorated U بیادگار نگاه داشتن
to hold in trust U بطورامانت نگاه داشتن
wedge U باگوه نگاه داشتن
wedged U باگوه نگاه داشتن
wedging U باگوه نگاه داشتن
hides U مخفی نگاه داشتن
hide U مخفی نگاه داشتن
wedges U باگوه نگاه داشتن
freeze U ثابت نگاه داشتن
retains U ابقاء کردن نگاه داشتن
celebrate U نگاه داشتن تقدیس کردن
pawl U باگیره یاعایق نگاه داشتن
celebrates U نگاه داشتن تقدیس کردن
spared U درذخیره نگاه داشتن مضایقه
spared U برای یدکی نگاه داشتن
spare U درذخیره نگاه داشتن مضایقه
Keep somebody at bay <idiom> U [کسی را دور نگاه داشتن]
celebrating U نگاه داشتن تقدیس کردن
saved U رهایی بخشیدن نگاه داشتن
hold over U برای اینده نگاه داشتن
to observe the proprieties U اداب معاشرت را نگاه داشتن
smothered U در دل نگاه داشتن خفه شدن
keep something at bay <idiom> U [چیزی را دور نگاه داشتن]
smother U در دل نگاه داشتن خفه شدن
smothering U در دل نگاه داشتن خفه شدن
retain U ابقاء کردن نگاه داشتن
smothers U در دل نگاه داشتن خفه شدن
saves U رهایی بخشیدن نگاه داشتن
retaining U ابقاء کردن نگاه داشتن
retained U ابقاء کردن نگاه داشتن
save U رهایی بخشیدن نگاه داشتن
to time a race U وقت مسابقهای را نگاه داشتن
commemorated U نگاه داشتن جشن گرفتن
commemorates U نگاه داشتن جشن گرفتن
spare U برای یدکی نگاه داشتن
to rein up U جلو اسب را نگاه داشتن
commemorating U نگاه داشتن جشن گرفتن
commemorate U نگاه داشتن جشن گرفتن
excludes U راه ندادن به بیرون نگاه داشتن از
enchain U در زنجیر نهادن محکم نگاه داشتن
exclude U راه ندادن به بیرون نگاه داشتن از
to keep on U در نیاوردن [نگاه داشتن] [جامه یا کلاه]
fish globe U شیشه گردبرای نگاه داشتن ماهی
to shut in U تو نگاه داشتن از خروج جلوگیری کردن
filed U در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
cellarage U حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
to p a vehicle or horse U جلو گردونه یا اسبی را نگاه داشتن
file U در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
to show one round U کسیرا دور گرداندن وجاهای تماشایی راباو نشان دادن
memorialize U برسم یادگار نگاه داشتن یاداوری کردن
pinfold U جانوران ولگرد درتوقیف گاه نگاه داشتن
to trainb arms U تفنگ رابایک دست وتقریباموازی بازمین نگاه داشتن
until U تااینکه
laniard U طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
clipboards U تخته کوچکی که گیرهای برای نگاه داشتن کاغذ دارد
clipboard U تخته کوچکی که گیرهای برای نگاه داشتن کاغذ دارد
to save ones face U ابروی خودراحفظ کردن صورت خودرابسیلی سرخ نگاه داشتن
outrigger U چوبهای دراز طرفین قایق برای نگاه داشتن تورماهیگیری
till U تااینکه تاانکه
tills U تااینکه تاانکه
repeat until U تکرارکن ... تااینکه
planch U صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
to perplex a person U کسیرا گیج یا حیران کردن کسیرا سرگشته یا مبهوت کردن
guards U حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
guarding U حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
guard U حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
to keep time U موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
c clamp U گیره فلزی به شکل سی برای وارد کردن فشار و نگاه داشتن قطعات کنار یکدیگر
habeas corpus U حکم توقیف از طرف دادگاه باذکر دلایل توقیف
to leave someone in the lurch U کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
intubation U فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
ransoms U فدیه
ransom U فدیه
expense U فدیه
distresses U توقیف مال متخلف و دادن ان به قبض طرف زیان دیده تامین خواسته یا محکوم به اضطرار
distress U توقیف مال متخلف و دادن ان به قبض طرف زیان دیده تامین خواسته یا محکوم به اضطرار
ransomer U فدیه دهنده
redeemers U فدیه دهنده
redeemer U فدیه دهنده
variable ratio U گیربکسهایی که در ان به منظور ثابت نگاه داشتن سرعت برونگذاشت نسبت تبدیل صرف نظر از سرعت درون گذاشت تغییر میکند
intubate U لوله فروکردن در بوسیله لوله باز نگاه داشتن لوله گذاردن درentrust
under restraint U در توقیف تحت توقیف د ربند
to release for a ransom U با گرفتن فدیه ازاد کردن
look off U فریب دادن مدافع با نگاه به سمت مخالف پیش از پرتاب توپ
gloats U نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloat U نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloating U نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
keek U باچشم نیم باز نگاه ک ردن ازسوراخ نگاه کردن
gloated U نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
look at me U بمن نگاه کن ظ 7بمن نگاه کنید
rendered U تسلیم داشتن دادن
renders U تسلیم داشتن دادن
render U تسلیم داشتن دادن
fall out U رخ دادن مشاجره داشتن
her U اورا
reserving U نگه داشتن اختصاص دادن
informs U اطلاع دادن مستحضر داشتن
informing U اطلاع دادن مستحضر داشتن
inform U اطلاع دادن مستحضر داشتن
reserve U نگه داشتن اختصاص دادن
reserves U نگه داشتن اختصاص دادن
hang on U ادامه دادن دوام داشتن
leads U سوق دادن بران داشتن
lead U سوق دادن بران داشتن
maintrain U ادامه دادن عقیده داشتن
they proclaimed him sovereign U جلوس اورا
he was sent to england U اورا فرستادندبانگلستان
out with him U اورا بیرون کنید
they intended to kill him U میخواستند اورا بکشند
i had a great wish to see him U داشتم که اورا به بینم
they intended to kill him U قصدکشتن اورا داشتند
I sent him on an errand. U اورا دنبال یک کاری فرستادم
Such extravagances ruined him. U این ولخرجی ها اورا زمین زد
His path was strewn with flowers . U مقدم اورا گلباران کردند
He was not admitted to the university. U اورا به دانشگاه راه ندادند
We havent seen him for ages. U سالهاست اورا ندیده ایم
the instant i saw him U بمحض اینکه اورا دیدم
He is called by this name. U اورا به این رسم می خوانند
I wish I could meet ( see ) her . U کاش می توانستم اورا ببینم
he was ordained priest U اورا بسمت کشیش گماشتند
They consider him as an outsider . U اورا غریبه بحساب می آورند
They gave him a sound thrashing . U اورا کتک مفصلی زدند
I wI'll get (persuade)him to sign . U اورا حاضر بامضاء می کنم
high U دادن درجه دقت بالا یا داشتن مشخصات زیاد
highest U دادن درجه دقت بالا یا داشتن مشخصات زیاد
highs U دادن درجه دقت بالا یا داشتن مشخصات زیاد
I reckoned him as my friend. U اورا دوست خود حساب می کردم
they a his death to poison U مرگ اورا ازخوردن زهرمی دانند
Leave her alone. U اورا تنها (بحال خود ) بگذار
Recent search history Forum search
1To be capable of quoting
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2من نمیتونم از دیکشنری فارسی به انگلیسی استفاده کنم چرا
1Profiles are unique pages where one can ‘‘type oneself into being’’
1to take a spell at whell
1Poked back
4express, overexpression
1nonconversation
1i go out with you
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com